سفارش تبلیغ
صبا ویژن

 
قالب وبلاگ

سالها آرزو داشتم سرم را بگذارم روی سینه اش ، روی قلبش که آرامش بگیرم ، ولی ترکش ها مانع بود.آن روز هم نگذاشتند ، چون کالبد شکافی شده بود . صورتش را باز کردم . روی چشم و دهانش مهر کربلا گذاشته بودند. گفتم "این رسمش نشد .حالا بعد از این همه وقت با چشم بسته آمده ای ؟ من دلم می خواهد چشم هات را ببینم ."
مهرها افتاد دو طرف صورتش و چشمهاش باز شد . هر چه دلم می خواست باهاش حرف زدم.....

 


[ یکشنبه 89/2/5 ] [ 7:42 عصر ] [ بیسیم چی ] [ نظرات () ]

درباره وبلاگ

میگن وقتی بچه شیشه میشگنه! اگه با مرام باشه میره قلکش رو میشکنه! و میره پیش صاحب شیشه و میگه همه پولم همینه... اونم اگه مثه بچه با مرام باشه... اشک بچه رو پاک میکنه و میگه حالا که خودت رو شکسته منم می بخشمت..... خدایا هم دلمون شکستست... هم قلکمون... اصلن بضاعت ما مزجاته! تازه گم هم شدیم... کسی نیست ما رو پیدا کنه؟! + و اکنون در سال 91 خانوداگی و دوستانه کردیم این وبلاگ رو برای نوشتن از سبک زندگی، یک زندگی به سبک ایرانی اسلامی تجربه ها و حکایت ها و آشپزی ها . .... هر چه به درد یک زندگانی! بکند
آرشیو مطالب


بازدید امروز: 1
بازدید دیروز: 7
کل بازدیدها: 56765